جدول جو
جدول جو

معنی طول کلام - جستجوی لغت در جدول جو

طول کلام
(لِ کَ)
اطناب. درازی سخن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اهل کلام
تصویر اهل کلام
مردم سخن دان و سخنور و فصیح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش کلام
تصویر خوش کلام
خوش سخن، خوش زبان، ویژگی آنکه خوب سخن می گوید و سخنش نیکو و پسندیده است، خوش کلام
فرهنگ فارسی عمید
(اُ لِ کَ)
عبارتست از مسائل علم کلام که در آن مطالب علم نقلی را به دلایل عقلی ثابت کنند. (غیاث) (آنندراج). رجوع به کلام و علم کلام شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ کَ)
خوش سخن. خوش گفتار. طرف الحدیث. مقابل بدکلام:
فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست
سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش کلام.
سوزنی.
خوش چمنی است عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخن سرای تو.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ کَ)
فصیح و سخن دان. (ناظم الاطباء) ، هر درختی که در بستانها و خانه ها نشانند. (از ناظم الاطباء). مقابل بری
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام دیهی از توابع آمل مازندران. (مازندران و استراباد تألیف رابینو ص 114). دهی است از دهستان دشت سر بخش مرکزی شهرستان آمل در 4 هزارگزی خاور آمل. دشت و معتدل و مرطوب و مالاریائی با 16 تن سکنه. آب آن از رود خانه هراز. محصول آنجا برنج و حبوبات و صیفی. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. این ده از دو محل بالا و پائین تشکیل شده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان در 6 هزارگزی جنوب خاوری مینودشت، دامنه، معتدل مالاریائی با 120 تن سکنه، آب آن از چشمه سار، محصول آنجا غلات و ابریشم، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچۀ ابریشمی و چادر شب، راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان در 8 هزارگزی جنوب باختری رحیم آباد کنار رود خانه پلرود با 95 تن سکنه، آب آن از پلرود، محصول آنجا برنج و لبنیات، شغل اهالی زراعت است، سر راه عمومی مالرو اشکور قرار دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
آیین فرنود آوری دانشی است که برای هر گفت (منقول) فرنودی خرد پذیر آرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهل کلام
تصویر اهل کلام
فصیح و سخندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش کلام
تصویر خوش کلام
سخنور زبان آور شیرین سخن خوش بیان
فرهنگ لغت هوشیار
خوش بیان، خوش زبان، خوش سخن، خوش گفتار، زبان آور
متضاد: بدگفتار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کلاه زینتی که زنان به سر گذارند و با پولک ها و سکه های کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی